دختری از کوچه باغی می گذشت یک پسر در راه نا گه سبز گشت
در پی اش افتاد و گفتا او سلام بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام
دختر اما نا گهان و بی درنگ سوی او برگشت مثل یک پلنگ
گفت: با او (بچه پر روی خفن) می دهی زحمت به بانویی چو من؟
من که نامم هست آزیتای صدر من که زیبایم مثال ماه بدر!
من که در نبش خیابان بهار می کنم در شرکت رایانه کار
دختری چون من که خیلی خانمه! بیست و شش ساله مجرد دیپلمه
دختری که خانه اش در شهرک است کوی پنجم نبش کوچه نمره شصت
در چه مورد با تو گردد هم کلام با تو من حرفی ندارم (والسلام)
آقا پسر، چه خوب شد سلام کردی و کمی بهم توجه کردی، بیا این آدرسه خونمون، مشخصات ظاهریم اینه
اینجا کار میکنم و مشتاق هم کلامی با شما هستم(یه وقت دیر نکنی) ، بیت آخری رو هم زیاد جدی نگیر، فقط یه خورده فیس و افاده الکی بود.
پینوشت..............................
خودتون برداشت و نتیجه گیری کنید..